فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
عرفانعرفان، تا این لحظه: 7 سال و 1 روز سن داره

کودکی دخترم فاطمه

اولین ارزو

به نام خداوند بی همتا امروز ۹۴/۳/۱۱-دوشنبه(تولد بابا جون) دختر عزیزم،میخام خاطره ی رسیدن به ارزوت رو واست بنویسم. از  وقتی هوا گرم شده،میریم با بچه های تو کوچه بازی میکنیم که اغلبشون دوچرخه دارن و من که ذوق و شوق تو را از دیدن  دوچرخه دیدم و احساس کردم ،شاید این اولین ارزوی تو باشه، تصمیم به خرید دوچرخه گرفتم. خوشحالیت بعد از دوچرخه دارن شدن،خیلی عالی بود.... لذتی که از دیدن خوشحالیت بهم دست داد،غیر قابل توصیف بود. دیگه نمیشد پیادت کرد،هم جلوی پاساژ و هم توی خونه.... این هم عکست با دوچرخه.... خدایا شکر که این توانایی رو به من  و همسرم دادی که بتونیم فرزندمون رو به ارزوهاش برسونیم. ...
11 خرداد 1394

اتلیه و یک سالگی

به نام ایزد منان..... امروز  میخام،اولین عکس اتلیه ات رو بذارم ،دخترم. بعد از کلی تلاش ،اپلود کردن عکس رو یاد گرفتم،خدا کنه که   خوب بشه..... خاطره ی عکاسی: اون روزها،یک سالت شده بود و ما قرار بود بریم اتلیه و از شما، دختر نفسمون عکس بگیریم ،ولی..... چشمتون روز بد نبینه.....اینقدر شیطونی کردی اصلا اروم و قرار نداشتی و همکاری نمیکردی....فقط دور سالن اتلیه،در حال دویدن بودی.... بابا جون هادی هم دنبالت....بالاخره ب هر مصیبتی بود،چند تا عکس گرفتیم که یکیشو میذارم،وروجک من..... ...
2 خرداد 1394

اولین یادداشت

به نام خداوند بی همتا امروز ۹۴/۳/۱  -روز جمعه اولین یادداشت و برگی از تاریخ را برایت به یادگار میگذارم،امید که روزی برایت تداعی کننده  ،روزهای خوب کودکی ات باشد. این یادداشت ها،شاید دردل های یک مادر برای دخترش و یا ثبت خاطرات شیرین کودکی ات  و یا  خاطرات و مادرت،برای بزرگ کردن تو،فرزند دلبندمان باشد. تو اولین فرزند خانواده ی ما و نور دیده ی مان هستی... با امدنت به زندگیمان معنای دیگری بخشیدی.‌‌‌‌......     خداوند پشت و پناهت باشد......یا علی
2 خرداد 1394
1